آدما دو دسته اند ...

 

کلا آدما چند دسته اند.

(بقیه ی دستشون که هیچی)

دو دسته شون رو می خوام بگم.

 

دسته اول افرادی اند که دقیقا رفتار تابع سینوس رو از 0 تا پی دنبال می کنن.

این افراد رو از دور که ببینی به هیچ وجه نمی تونی بهشون 1% هم فکر کنی.

ولی وقتی خیلی اتفاقی باهاشون برخورد داشته باشی و یه کم نزدیکشون بشی می فهمی چقدر خوبند.

تا یه جایی اینطوری پیش میری.

خوب بودنشون باعث می شه که خیلی زودتر از حد معمول بهشون نزدیک بشی.

ولی دقیقا وقتی که رابطه تون به نقطه اوج می رسه دقیقا یه قدم دیگه که برداری به طرفشون،

می افتی تو سراشیبی تابع و خیلی زودتر از چیزی که فکر کنی طرف دچار دل زدگیت می کنه.

هیچ وقت نمی تونی بفهمی که کی باید متوقف بشی که تو اوج رابطه بمونی

دسته دوم افرادی اند که مهم نیست از دور چه جوری به نظر می رسند

ولی تا بهشون نزدیک نشی اوج عظمت شون رو نمی تونی درک کنی.

این جور افراد رو می شه به تابع y=x تشبیه کرد.

این جور افراد انتها ندارند.

یعنی تا بی نهایت می تونی باهاشون پیش بری.می تونند تو رو تا اوج ببرند.

 برعکس افراد دسته ی اول همیشه می تونی روشون حساب کنی.

هرچقدر که جلو تر بری بیشتر به خودشون وابسته ات می کنند.

تا جایی که حس می کنی دیگه نمی تونی جلوتر بری چون بزرگی روحشون تو رو درگیر می کنه.

از این دسته افراد خیلی کم اند.

افرادی که از یه جایی به بعد می ترسی از نبودنشون.

 

وبلاگ :life is beautiful

 

نوستالژی !

فرزندانمان هرگز رابطه این دو باهم را نخواهند فهمید ...

جملات زیبا گیله مرد

روزتون مبارک ...

    نقشه جغرافیایی هدایای روز پدر در مقایسه با روز مادر
 

  در این تراكم نقاط هدایا با رنگ سفید مشخص گردید است  :6qwup3:

وقتی ...

 

وقتی توو خودت گیر می کنی 

وقتی همه چیز برات میشه یه سوال !

وقتی اونقدر خسته میشی که حتی از فکر کردن به فکر کردن هم بیزار میشی

وقتی کسی نیست که بفهمه چی میگی 

وقتی مطمئنی ! اونی که امروز می آد فردا میره ..

وقتی مجبوری خودتم گول بزنی 

وقتی حتی شهامت خیلی چیزها رو نداری !!!

وقتی می دونی هیچ کس و هیچ چیز خودش نیست

وقتی می دونی همه چی دروغه

وقتی می دونی که نباید به هیچ قول و قراری ! اعتماد کنی

وقتی می فهمی که نباید می فهمیدی ..

وقتی روزگار یادت میده که باید سوخت و ساخت

وقتی می خندی به اینکه کارت از گریه گذشته 

وقتی قراره هیچ چی جای خودش نباشه

وقتی منتظر یه اتفاقی و اون اتفاق هیچ وقت نمی افته ..

 وقتی نباید اونی باشی که هستی 

وقتی بهت می فهمونن دوست داشتن یه معاملست ! 

وقتی تو رو بخاطر صداقتت محکوم می کنن  

وقتی خوشحال میشن که غرورت بشکنه

 وقتی حرفاتو فقط دیوار می فهمه ! ...

 

میشی اینی که من الان هستم
 

* بازم تولد تولد

سلام گرم به همه دوستان و همه بروبچ کازینو بازم تولد بازم تولد .....


فردا 9 خرداد ماه تولد یکی از نویسنده گان کازینو و عزیز دل من سکوت جونه، من به نوبه

خودم بهش تبریک میگم و

شما هم همکاری کنید تا همگی چه نویسنده و چه خواننده و.. و.. بهش تولدشو تبریک بگیم ...


تولدت مبارک،خوش اومدي ستاره

اگرچه از راه دورهيچ فايده اي نداره

شمعها رو روشن کن و به جام دو تارو فوت کن

نميشه پيشت باشم فقط برام سکوت کن

تو اين روزطلايي نگوکمي غم داري

بدون که ديوونه اي به نام ... جون داري

تولدت مبارک

بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست

و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت.

تولدت مبارک

                                      << همه با هم تولدت مبارک تولدت مبارک >>

از نوشته های دکتر

 

اگر غرور نبود
چشمهایمان به جای لبها سخن نميگفتند
و ما کلام دوستت دارم را
در ميان نگاه های گهگاه مان جستجو نميکرديم

اگر عشق، ارتفاع داشت
من زمين را در زير پای خود داشتم
و تو هيچگاه عزم صعود نميکردي
آنگاه شايد پرچم کهربايی مرا در قله ها
به تمسخر ميگرفتی !

اگر عشق نبود
به کدامين بهانه می گريستيم و می خنديديم؟
کدام لحظه ناياب را انديشه ميکرديم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آورديم؟
آری! بيگمان پيش از اينها مرده بوديم
اگر عشق نبود

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ويران ميکردند
اگر براستی خواستن توانستن بود
محال نبود،وصال
و عاشقان که هميشه خواهانند، هميشه ميتوانستند تنها نباشند

اگر کينه نبود
قلبها تمام حجم خود را در اختيار عشق ميگذاشتند
من با دستانی که زخم خورده توست
گیسوان بلند تو را نوازش ميکردم
و تو سنگی را که من به شيشه ات زده بودم
به يادگار نگه ميداشتی
و ما پيمانه هايمان را در تمام شبهای مهتابی
به سلامتی دشمنانمان می نوشيديم

اگر مرگ نبود
همه کافر بودند
و زندگی بی ارزشترين کالا بود
ترس نبود،زيبايی نبود
و خوبی هم، شايد....

به یادش ، به نامش .... و برایش

یادمان باشد..

 یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد .

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد .

یادم باشد که روز و روزگار خوش است ، 

وتنها دل مانیست

یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم ...

ادامه نوشته

آخرین دستنوشتهای tArkAn !



 
 
·        دو روزه با دختره رفیق شدی، میپرسه فامیلیت چیه؟ میگی میخوای چی کار؟ میگه میخوام ببینم به اسم بچههامون که انتخاب کردم میاد یا نه!!
 
·        به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم، برمیگرده میگه جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود سیگار حساسی!!
 
·        هر روز تو دانشگاه میبینیم ۱۰۰ تا دختر مدرسه ای رو به صف کردن، معلمشونم جلو، آوردن بازدید از دانشگاه، مگه باغ وحشه اینا رو هر روز میارین بازدید!!
 
·        اینم از مجلس ختم، با کفش رفتیم با دمپایی برگشتیم!!
 
·        یارو رو آوردن تو تلویزیون، زیر اسمش نوشته: "کارشناس مسائل یمن"، من موندم این بنده خدا تو این ۴۰ سال از چه راهی نون در میآورده!!
 
·        پارسال همت مضاعف رو فقط عزرائیل فهمید، امسال هم جهاد اقتصادی رو فقط ربع سکه!!
 
·        قبلاً برق میرفت بابامون فحش رو میکشید به اداره برق، الان برق میره خوشحال هم میشه!!
 
·        خانومه ناراحت توی تاکسی: به فاصله چند روز هم شوهرم بهم خیانت کرد هم دوست پسرم!!
 
·        فدراسیون فوتبال فقط تو 6 ماه، نیم میلیارد تومن از فحاشی فوتبالیستها درآمد داشته. یعنی به عبارتی قیمت فحش از قیمت طلا زده بالاتر!!
 
·        طرف رفته خواستگاری، دختره بهش گفته شهید مورد علاقه شما کیه؟!!
 
·        واسه دوست دخترت شارژ می فرستی، بعد میگه تو بزنگ!!
 
·        واسه داداشمون رفتیم خواستگاری، ننه جون طرف در اومده میگه ۲۰۱۲ تا سکه مهریه به نیت المپیک لندن!!
 
·        هر بار که صفحه ی فیلترینگ رو دیدم یه صلوات فرستادم. مامانم میگه همینطور ادامه بدی جات تو بهشته!!
 
·        میگه به خدا راست میگم. طرف میگه نه، اگه راست میگی بگو به جون مامانم!!
 
·        یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش ماله خودمونه یا بغل دستیمون!!
 
·        ایران که هستیم توی سوپرمارکت دنبال جنس خارجی میگردیم، بعد خارج که میریم میافتیم دنبال جنس ایرانی!!
 
·        یارو گیتار الکتریک تو اتاقم دیده میگه تو هم شیطان پرست شدی!!
 
·        جشن میگیرن گوسفند میکشن، عزاداریه گوسفند میکشن، ماشین میخرن گوسفند میکشن، پسر اقدس خانوم رو ختنه میکنن گوسفند میکشن، بعد به گاوبازای اسپانیایی فحش میدن!!
 
·        برنامه احکام گذاشتن، ملت زنگ میزنن، یکی میگه من رکعت اول، توی رکوع یادم افتاد سجده نرفتم! حکمش چیه؟!!
 
·        سریال ستایش زنه به شوهرش میگه: باردارم! شوهره بجای اینکه بغلش کنه میره بیرون، رو به بقاله داد میزنه هووووراااا!!
 
·        طرف سوار اسب شده، عکسشو گذاشته فیس بوک، میگه اون بالاییه منم!!
 
·        تبلیغ پارک آبی نشون میدن یارو با شلوار لی و پیراهن مردونه سر میخوره رو سرسره های پارک آبی!!
 
·        رفتم سوپر مارکت میگم آقا کرم کارامل دارین؟ میگه کرم فقط ساویز داریم!!
 
·        سالای پیش جایزه بانک ملت یه منزل مسکونی بود، امسال شده ۶۰ لیتر بنزین، سال دیگه میشه یه شونه تخم مرغ، سال بعدشم دوتا تافتون یه بربری هم وسطش!!
 
·        غار علیصدر به قندیلاش معروفه، اونوقت ملت میرن قندیلاشو میکنن یادگاری میبرن با خودشون! یکی نیست بگه آخه با اون قندیل میخای چیکار کنی؟!!
 
·        میری از خودپرداز پول بگیری، رمزتو میزنی پول بر میداری، بار دوم کارتو میذاری، رمز رو اشتباه میزنی، یکی از پشت میگه: آقا رمزتو اشتباه زدیها!!
 
·        بابام نشسته یه میزگرد به زبون آلمانی میبینه، میگم مگه میفهمی چی میگن؟ میگه قیافه هاشونو که میبینم میفهمم در مورد چی حرف میزنن!!
 
·        سربازه اومده مقابل دبیرستان دخترونه کشیک بده مزاحمت ایجاد نشه، خودش چشمک میزنه به ملت! خدا هم که فقط نشسته با ابی چای مینوشه!!
 
·        رفتیم باغمون، دیدم جا نیست برای خودمون که بشینیم! اینجا ایران، گور بابات پی ام سی!!
 
·        بغل دستیمون توی هواپيما از اول تا آخر به اسلام فحش میداد، وسطهای پرواز هواپیما یه تکون خورد، گفت «يا ابالفضل»!!
 
·        خبرنگار رفته تو یه روستا سوال میکنه با یارانه تون چیکار کردین؟ مرده میگه: قبض هامونو پرداخت کردیم، چندتا قسط دادیم، شهریه دانشگاه دخترمو دادیم، یه تراکتور هم خریدیم! تازه یه مقداری هم پس انداز کردیم!!
 
·        پسورد اینترنت وایرلسم رو عوض کردم، همسایمون زنگ زده میگه پسوردتو عوض کردی؟ میگم نه! میگه آخه قبلاً شماره موبایلت بود، الان هرچی میزنم کانکت نمیشم!!
 
·        رفتم شلوار جین بخرم، اولی رو پرو کردم یه کم تنگ بود. فروشنده گفت: یه دوبار بپوشی جا باز می‌کنه! دومی رو پوشیدم یه کم گشاد بود. فروشنده گفت: چیزی نیست یه دو بار آب بخوره تنگ میشه!!
 
·        کاردار سوئیس رو احضار کردن که بره به آمریکا بگه چرا عربستان نیروهاشو فرستاده بحرین!!
 
·        میری آدامس اوربیت بخری، بقاله به جای بقیه پول، بهت آدامس شیک میده!!
 
·        یه تی شرت خریدم کلی مارک نایک روشه بعد رو یقه‌ش نوشته تولیدی برادران عباس‌پور!!
 
·        رفیقم زنگ زده میگه ویسکی سراغ نداری؟ میگم برای چی میخوای؟ میگه بابام امشب از کربلا میاد کلی مهمون داریم!!

ارث هنری

 

بهمن کیارستمی مستند ساز و تدوینگر سینما، فرزند عباس کیارستمی؛ وی تا کنون هفت فیلم مستند ساخته که مورد تحسین منتقدان قرار گفته است.

مجید انتظامی فرزند عزت الله انتظامی؛ او آهنگساز موسیقی فیلم، نوازنده ابوا و مدرس موسیقی است که در سال 89 به عنوان چهره ماندگار موسیقی مورد تقدیر قرار گفت.

علی مصفا بازیگر سینما و تلوزیون فرزند مظاهر مصفا شاعر ادیب و استاد دانشگاه تهران؛ دکتر مظاهر مصفا یکی از برجسته ترین قصیده‌سرایان ایرانی بعد از ملک الشعرای بهار (محمدتقی بهار) است.

برزو ارجمند بازیگر سینما و تلوزیون پسر بازیگر سینما انوشیروان ارجمند. عموی وی داریوش ارجمند نیز بازیگر سینما و تلوزیون است.

ادامه نوشته

یه چهاردیواری به نام کازینو کاشانی!

 

من يك چهار ديواري دارم

و كاغذ و قلمي ،قلمي كه گاه و بي گاه جور مرا ميكشد و حرف هاي ناگفته ام را بر روي كاغذ مينويسد .

در آن لحظه قلمم مثل زبانم بي جان نيست ، من من نمي كند كم نمي آورد و مي نويسد . . .شيوا ، بي غلط و بدون بروز هر گونه احساسي !

وقتي مي نويسم گونه هايم سرخ نمي شوند اشك هايم فرو نمي ريزند عصباني نمي شوم صدايم هم نمي لرزد و كاغذ چه صبور ، نوشته هايم را گوش مي دهد.. واكنشي از خشم در او نيست نگاه عاقل اندر سفيه نمي اندازد مرا به خاموشي وا نمي دارد و تنهايم نيز نمي گذارد

  در آخر من آرام و سبكبال ، به كاغذم مي گويم :همه اين ها را گفتم كه بگويم گفتن بلد نيستم اما نوشتنم بد نيست و او هم چنان صبور گوش مي كند . . .

آن گاه كاغذ را به آب مي سپارم و آب مي داند كه آن را به دست چه كسي برساند . . .

و من دوباره به چهار ديواري ام بازمیگردم...

روحش شاد و یادش گرامی باد

 

به خبری که هم اکنون که نه، خیلی وقته به دستم که نه ، به گوش و چشمم رسیده توجه کنید...

میر اسماعیل موسوی که چندی پیش در بستر بیماری بود، چهارشنبه ۱۰ فروردین ماه 90 درگذشت. 

به گزارش خبرنگار تابناک، وی در سن 103 ساگی و پس از تحمل 15 سال بیماری، امروز دار فانی را وداع گفت. 

میرحسین موسوی و همسرش پیش از عید نوروز با وی دیدار و همچنین پیش از فوت نیز با وی به صورت تلفنی صحبت کرده اند. 

with money

 

with money you can buy a house  ,but not a home

with money you can buy a clock   ,but no time

with money you can buy a bed      ,but no sleep

with money you can buy a book    ,but not knowledge

with money you can buy a position,but not respect

with money you can buy a blood   ,but not  life

with money you can buy a heart   ,but not love

  یاد این لوگو بخیر...      

فال نود

 

میکند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو          روزی ما باد لعل شکرافشان شما

برگرفته از آیه 12 سوره اسراء : " سپس نشانه شب را محو کرده و نشانه روز را روشنی بخش ساختیم تا فضل پروردگارتان را بطلبید . "

 صبح امید...

 گزیده ای از غزل :

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد               زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

آن همه ناز و و تنعم که خزان میفرمود            عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

شکر ایزد که به اقبال کُلَه گوشه گل               نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

صبح امید که بُد معتکف پرده غیب  گو            برون آی که کار شب تار آخر شد

 رهنمود فال :

صاحب ارجمند فال، مژده باد شما را که حافظ با یکی از بهترین غزلیاتش به شما بشارت می دهد که دوران سختی ها گذشته و زمان شادی فرا رسیده است. حافظ این بار به وضوح میگوید « زدم این فال » یعنی جداً در اندیشه این بوده است که آینده چه خواهد شد و چنین تفأل زده است که دوران هجر و دوری و سختی ها تمام شده است. بدون تردید هنر استفاده از فرصت ها، هنری است که همه کس ندارد و باید به این مسئله خوب بیندیشید تا خوب بهره برداری کنید.

امیدوارم مفید بوده باشه ...

تولد بازم تولد  .....

سلام  گرم به همه دوستان وهمه  بروبچ کازینو بازم تولد بازم تولد ....

فردا 29 اسفند ماه  تولد یکی از  نویسنده گان  خیلی گل کازینو  حامین جون عزیزه ، من به

نوبه خودم تبریک میگم و  در سال جدید براش آرزو موفقیت تو تمام مراحل زندگیش دارم شما

هم همکاری کنید تا همگی چه نویسنده و چه خواننده و.. و.. بهش تولدشو تبریک بگیم

چه لطیف است حس آغازی دوباره،

و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس…

و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!

و چه اندازه شیرین است امروز…

روز میلاد…

روز تو!

روزی که تو آغاز شدی!

 

همه با هم تولدت مبارک  تولدت مبارک ""

تبریک دست خالی مرا با سخاوت بی حدت بپذیر
تولدت مبارک

 

یادمان

 

سلام دوباره به همه دوستان عزیز

با توجه به اتفاقاتی که برای وبلاگمون در ترم پیش افتاد فکر نمی کردم کازینو اینقدر بی کس و کار بشه که کسی یک سالگی کازینو رو یادش نمونه و در حد یه پست یا حتی تو یه نظر خشک و خالی سالگرد ایجاد وبلاگی که سرشار از پست های خاطره انگیز برای هممون بوده رو تبریک بگه ....

امیدوارم تو سال جدید درست مثل سال قبل آمار بازدید کازینو ثابت نمونه

مثل سال قبل قصد دارم برای سال جدید یه فال همگانی برای اونایی که یادشون باشه و نیت کنن بگیرم ، در اولین فرصت هم جواب این فال رو براتون میذارم

پس یادتون نره که نیت کنین.

با آرزوی سالی خوب برای هممون...

 

 

ما حیوانات را خیلی دوست داریم!

ما حیوانات را خیلی دوست داریم بابایمان هم همینطور.ما هر روز در مورد حیوانات

حرف می زنیم بابایمان هم همینطور.بابایمان همیشه وقتی با ما حرف میزند از

حیوانات هم یاد می کند، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت؛ توله سگ* مگه تو

مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟ و هر وقت ما پول می خواهیم می گوید؛ کره

خر* مگه من نشستم سر گنج؟


چند روز پیشا وقتی ما با مامانمان و بابایمان میرفتیم خونه عمه زهرا اینا یک

تاکسی داشت میزد به پیکان بابایمان. بابایمان هم که آن روی سگش* آمده بود بالا

به آقاهه گفت؛ مگه کوری گوساله*؟ آقاهه هم گفت؛ کور باباته یابو*، پیاده می

شم همچین میزنمت که به خر* بگی زن دایی, بابایمان هم گفت; برو بینیم بابا

جوجه* و عین قرقی* پرید پایین ولی آقاهه از بابایمان خیلی گنده تر بود و

بابایمان را مثل سگ* کتک زد.


  بعدش مامانمان به بابایمان گفت؛ مگه کرم* داری آخه؟ خرس* گنده مجبوری

عین خروس* جنگی بپری به مردم؟ ما تلوزیون را هم که خیلی حیوان نشان میدهد

دوست میداریم، البته علی آقا شوهر خاله مان میگوید که تلویزیون فقط شده راز بقا،

قدیما که همش گربه* و کوسه* نشون میداد، حالا هم که یا اون مارمولک*ها رو

نشون میده یا این بوزینه* رو که عین اسب* واسه ملت خالی می بنده!

(نکته کنکور!)


  ما فکر می کنیم که منظور علی آقا شوهر خاله مان ، کارتون پینوکیو باشه چون

هم توش گربه* نره داشت هم کوسه* هم پینوکیو که دروغ می گفت. فامیلهای ما

هم خیلی حیوانات را دوست دارند، پارسال در عروسی منوچهر پسر خاله مان که

رفت قاطی مرغ* ها، شوهر خاله مان دو تا گوسفند* آورد که ما با آنها خیلی

بازی کردیم ولی بعدش شوهر خاله مان همان وسط سرشان را برید! ما اولش خیلی

ترسیدیم ولی بابایمان گفت چند تا عروسی برویم عادت می کنیم، البته گوسفندها*

هم چیزی نگفتند و گذاشتند شوهر خاله مان سرشان را ببرد، حتما دردشان نیامد!


ما نفهمیدیم چطور دردشان نیامده چون یکبار در کامپیوتر داداشمان یک فیلم دیدیم

که دوتا آقا که هی می گفتند الله اکبر و سر یک آقا رو که نمی گفت الله اکبر را

بریدند و اون آقاهه خیلی دردش اومد. و ما تصمیم گرفتیم که همیشه بگیم الله اکبر

که یک وقت کسی سر ما را نبرد!!


  ما نتیجه میگیریم که خیلی خوب شد که ما در ایران به دنیا آمدیم

تا بتونیم هر روز از اسم حیوانات که نعمت خداوند هستند استفاده

کنیم و آنها را در تلوزیون ببینیم در موردشان حرف بزنیم و عکس

های آنها را به دیوار بچسبانیم و به آنها مهرورزی کنیم و نمیدانیم

اگر در ایران به دنیا نیامد بودیم چه غلطی باید می کردیم؟!

بهترین استاد با توجه به نظر سنجی دوستان

سلام گرم به همه دوستان و همکلاسی های عزیز

 بالاخره بعد نظر سنجی  همه دوستان استاد برتر  ترم قبل آقای مهندس محسن رضائیان و

 برنده  گوی طلایی  و همچنین بدترین  استاد آقا احمدی و برنده تمشک طلایی  توسط

خبرچین شد. و بقیه رده بندی به شرط ذیل است :

1.استاد محسن رضائیان(طراحی وب)

2.استاد مرادی(آز معماری کامپیوتر)

3.استاد خانم فریدونی ( تاریخ اسلام)

4.استاد اژدست (هوش مصنوعی )

5.استاد صالحی ( آز نرم افزار)

6. استاد رشتیان( گرافیک )

7.استاد فرزاد اسکندری (شبیه سازی)

8.استاد آقا احمدی ( مباحث ویژه)

 

همه دوستان لطف کنند تو بخش نظرات به استاد برتر تبریک عرض کنید  به دو دلیل :

از شنیده های حاصله ۱ فروردین تولد استاد رضائیان هستش و دوستان هم  قصد دارن هدیه

کوچکی هم به پاس زحمات ایشان  و تولد به ایشان اهدا کنند.

دوستان باخبر شدیم که هفته دیگه عروسی استاد رضائیان هستش پس واجب شد همه بچه

ها بهش تبریک بگیم ......

من به نوبه خودم به آقای رضائیان تبریک عرض می کنم ایشاالله که زندگی خوبی و پر برکتی

را آغاز کنند و سالها در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی کنند....

<< با خبرچین اخبار داغ را پیگیری کنید و

                   خبرچین رو تو قسمت نظرات تنها نذارید .>>

من کسی بودم که تو فرق میان او و دیگران را هرگز احساس نکردی....

شاید نیاکانم درست گفتند : دوری و دوستی و تا دوری عزیزی !!! و وقتی نزدیک شوی ....اما من از دور هم عزیز نیستم .

 

بر فرض مثال که دیدار داغ را تازه می کند اما اگر آن دیدار بعدها وقتی باشد که داغی نباشد چه ؟

 

گاهی لازم است به جای آگهی خرید تلفن همراه آگهی کمک یک همراه را در روزنامه منتشر کنیم و زیرش با خط قرمز هشدار دهیم (( کی به دادم میرسی؟؟؟))

 

و چه قشنگ بود عصر شیرین و فرهاد و عصری که قسم خوردن به جان یکدیگر کار آسانی نبود.

عصر نگرانیهای یک دقیقه تاخیر .عصر اینکه امکان ندارد جان تو را به خاطر چیزی به این سادگی قسم بخورم. عصر افتخار به شدت عشق......عصری که عشق را با الف می نویسند بهتر از این نمی شود

مد شده گاهی آدم ها کسانشان را هم عوض میکنند.                                                                          

                                                                                   و چه ساده می شد عزیز ترین باشم....

پادشاه دانا

روزگاری در شهر دور دستی به نامِ ویرانی پادشاهی حکومت می کرد که هم توانا بود و هم دانا. مردمان از توانایی اش می ترسیدند و به سببِ دانایی اش دوستش می داشتند.  

در میان شهر چاهی بود که آبِ سرد و زلالی داشت و همه ی مردم شهر از آن می نوشیدند، حتی پادشاه و درباریانش؛ زیرا که چاهِ دیگری نبود.

یک شب هنگامی که همه در خواب بودند، جادوگری وارد شهر شد و هفت قطره از مایعِ شگفتی در چاه ریخت و گفت: ((از این ساعت به بعد هرکه از این آب بنوشد دیوانه می شود)).

 بامدادِ فردا همه ی ساکنان شهر، به جز پادشاه و وزیرش، از چاه آب نوشیدند و دیوانه شدند، چنان که جادوگر گفته بود.

 آن روز مردمان در کوچه های باریک و در بازارها کاری نداشتند جز این که با هم نجوا کنند: ((پادشاهِ ما دیوانه است. پادشاهِ ما و وزیرش عقل شان را از دست داده اند. یقین است که ما نمی توانیم به حکومتِ پادشاه دیوانه تن در دهیم. باید او را سرنگون کنیم)).

 آن شب پادشاه فرمود تا یک جامِ زرین از آب چاه پُر کنند. وقتی که جام را آودند، از آن نوشید و به وزیرش داد تا او هم بنوشد.

 از آن شهرِ دور دستِ ویرانی، غریو شادمانی برخاست، زیرا که پادشاه و وزیرش عقل شان را بازیافته بودند.

تقدیم به تو ای عزیزتر ازجانم...

سال ها پرسیدم از خود کیستم؟

                                                                              آتشم؟ شورم؟ شرارم؟ چیستم؟

دیدمش امروز و دانستم کنون

                                                                            او به جز من ، من به جز او نیستم

 

تقديم به تو که : يادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانيت در تمام وجودم است عزيزم محبت را

در پاکي نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معني کردم وبدان که زيباترين لحظه هايم در کنار تو بودن

است.

ادامه نوشته

علت درس نخوندن دانشجویان کشف شد !

1)در سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز باقی میماند.

2) حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یک

فرد نرمال مشکل است.بنابراین 263 روز دیگر باقی میماند.

3) در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا'' 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند.

4) اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح را می طلبد که جمعا'' 15 روز میشود. پس 126 در روز

باقی میماند.

5) طبیعتا'' 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل 30 روز می شود. پس 96 روز باقی میماند.

6) 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است. چرا که انسان موجودی

اجتماعی است.این خود 15 روز است. پس 81 روز باقی میماند.

7) روزهای امتحان 35 روز از سال را به خوداختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند.

8) تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی میماند.

9) در سال شما 10 روز را به بازی می گذرانید. پس 6 روز باقی میماند.

10) در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است.

11) سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند.

12) 1روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟

...

نتیجه ی اخلاقی: پس یک دانشجوی نرمال نمیتواند درس بخواند!

بازگشت خبرچین (نظر سنجی اساتید)

سلام گرم به همه دوستان و همکلاسی های عزیز این ترم هم با تمام خوبی ها و بدی هاش

تموم شد و ایشالا که همه بچه های کازینویی موفق بوده باشند.

می خواستم یه نظر سنجی راجع به استاد های گرامی داشته باشم ببینیم که در این ترم

کدوم استاد بهترین و بدترین استاد ما بوده و هر کدوم بین بقیه اساتید در چه رده ای قرار داره

، دوستان لطف کنید در بخش نظرات بهترین و بدترین استاد و رده های خود را در بخش نظرات

اعلام کنند و در آخر به استاد بدتر تمشک طلایی و استاد برتر گوی طلایی توسط خبرچین اهدا

می شود.

1.استاد فرزاد اسکندری (شبیه سازی)

2.استاد اژدست (هوش مصنوعی )

3.استاد محسن رضائیان(طراحی وب)

4.استاد آقا احمدی ( مباحث ویژه)

5.استاد مرادی(آز معماری کامپیوتر)

6. استاد خانم فریدونی ( تاریخ اسلام)

7.استاد رشتیان( گرافیک )

8.استاد صالحی ( آز نرم افزار)

همه دوستان لطف کنند تو نظر سنجی شرکت کنند که نتایج کامل و قابل نتیجه گیری باشد.

 ممنون از همه بچه های کازینویی......

 

<< با خبرچین اخبار داغ را پیگیری کنید و

                   خبرچین رو تو قسمت نظرات تنها نذارید .>>

یک لیوان شیر

 

داستان کوتاه آموزنده یک لیوان شیر

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد. از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد…..
 
روزی متوجه شد که تنها یک سکه ?? سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
 
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟». دختر پاسخ داد: «چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازایی ندارد.» پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»
سال ها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند:
 
«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است . . . »

جزوه طراحی صفحات وب ( لینک ها اصلاح شد )

 

سلام خدمت دوستان عزیز

از اونجا که طی چند روز اخیر اکثر بچه ها به دنبال یه جزوه کامل برای درس طراحی وب بودند ، تصمیم گرفتم کامل ترین جزوه ای که موجود بود رو اسکن کرده و در اختیار همه قرار بدم .

ضمنا از دوست عزیزمون خانم کوصدقی که زحمت نوشتن این جزوه رو کشیدن کمال تشکر رو دارم .

این جزوه رو به سه بخش تقسیم کردم تا دوستانی که دسترسی به اینترنت پرسرعت ندارند هم بتوانند دانلود کرده و استفاده کنند ، فقط اینکه جلسه یازدهم که مربوط به " مستر پیج "  می باشد فعلا در دسترس نمی باشد ، پس منتظر بخش سوم باشید که به زودی در اختیارتان قرار خواهد گرفت .

بخش اول ( جلسه اول تا جلسه ششم )            صفحات 44 تا 47 که از بخش اول جا افتاده است

بخش دوم ( جلسه هفتم تا جلسه دهم )

لینک فایل ها در سرور 4shared  

بخش اول ( جلسه اول تا جلسه ششم )        صفحات 44 تا 47 که از بخش اول جا افتاده

بخش دوم ( جلسه هفتم تا جلسه دهم )

ضمن تشکر از دوست عزیزمون خانم بدریان این هم جزوه مربوط به بخش " مستر پیج "

بخش سوم ( جلسه یازدهم " مستر پیج " )

کسی ما را نمی جوید ....

هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد            آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد

تو که نزدیک تر از من به منی می دانی       دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد

                    هر زمان نغمه ی عشقی است که من می شنوم
                             از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد
 

دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق        بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد

ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را            غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد